بازدید امروز : 3
بازدید دیروز : 1
سلام.
آره! می دونم! مثلن قرار بود این جا زود به زود به روز بشه. اما نشد! بنده یک عذرخواهی به خیل عظیم (!!! !!!) خوانندگان وبلاگم بدهکارم.
این روزها علاوه بر گرفتاری های بیش از حد اداره، در منزل هم سرم بیش از حد شلوغ بود. چند تا مهمونی و ... . در اداره هم اصلن فرصت نمی کردم که به کاری غیر از کارهام فکر کنم! به هرحال به نظرم انجام مسؤولیت هایی که به عهده ی بنده ست در محل کار و منزل مهم تر از به روز کردن این جا بود. هرچند بدقولی هم اصلن جالب نیست.
در این جا گفته بودم که احتمالن مجبوریم با همکاری تودیع اجباری داشته باشیم؛ خبر دار شدیم که یکی از بی تجربه ترین افرادی که در پُست مشابه ایشون در یکی از مراکز کوچک تر مشغول به کاره، به عنوان جانشین ایشون انتخاب شده. خیلی بد می شد اگر اون فرد به این سِمَت می رسید. بنده با این که برخوردهای بسیار کم و کوتاه اون هم در زمان تصدی یک شغل دیگه با اون فرد داشتم، اما بر اساس تجربه ی برخورد با افراد متفاوت، که انصافن این سال هایی که به سازمان اومدم بهشون دست پیدا کردم، متوجه شده بودم که خیلی بی تجربه و خام و کوته بین اند. بر همین اساس هم بنا به همون وظیفه ی خطیر روابط عمومی -که دیروز هم روز ما بود - رفتم پیش رییس مرکز و کلی باهاشون صحبت کردم. ایشون هم تا حدودی با افرادی در این مورد صحبت کرده بودن اما چون فرد دیگری در این پُست وجود نداره (قحط الرجال داریم در این زمینه در استانمون!) به اجبار این فرد رو انتخاب کرده بودن. هرچند صحبت های بنده تا حدودی مؤثر بود و باعث شد با چند نفر مفصلن صحبت کنن-که بعدها از اون ها شنیدم- اما وقتی حرف هام تموم شد و از اتاقشون بیرون اومدم،مطمئن نبودم که نظرشون کاملن تغییر کرده هباشه. اما چون موضوع برای اداره ی مرکز ما حیاتی بود، حتا بعد از این که از اداره بیرون اومدم، شدیدن نگران بودم و دوباره با آقای رییس تماس گرفتم و کلی صحبت دیگه که این بار گفتن دعا کنین ابلاغشون رو نزده باشن.
خوشبختانه صحبت های ما به نتیجه رسید و ایشون نظرشون تغییر کرد و با راه کارهایی که بنده با شناخت از مسؤول قبلی داشتم، آقای رییس رو متقاعد کردم که فعلن مدتی با این روش باهاشون کار کنن و بعد از چند ماه اگر نتیجه نداد، اون گزینه ی بدتر رو انتخاب کنن. هرچند به عقیده ی بنده مسؤول قبلی که قرار بود از اداره بره، قابل مقایسه با اونی که قرار بود بیاد، نیست و هرچه هم در زمینه هایی بدی هایی داشته باشه، باز هم با تجربه است و هم خودش باعث تنش در سیستم نمی شه و هم دید بازی داره.
به هر حال خیلی خوشحالم که تونستم با تصمیم گیری به موقع اداره م رو از یک معضل بزرگ و حل نشدنی نجات بدم.
و واقعن معتقدم که همیشه « پیش گیری بهتر از درمانه» ! پیدا کردن ارتباطش با مطلب ما این قدرها هم سخت نیست!
شاد باشید.
دعا.
لیست کل یادداشت های این وبلاگ
فهرست موضوعی یادداشت ها
اشتراک